پیمان شهیدی آبرو

گفت بیخیالش بشم و عاشق بشم باز
یجوری گفت انگار منو هیچوقت نمیخواست
من به خودم شک داشتم اما به دلش نه
من از خودم زدم ولی اون از دلش کند
بی رحمیِ چشماش چرا یادم نمیره
تا کِی یه عاشق باید اینجوری بمیره
من با دلم بستم دیگه یادت نیارم
یه لطفی کن هرشب نیا دیگه به خوابم
چی به سرم آورده دل تو…
بعد تو دیگه عاشقی ممنوع
کی جای من تو دله تو نشست
کی غیر خودم شده آبروی تو
هربار که میگفتی برم.. آشوب میکردی تو دلم
میدیدی اشکامو ولی.. نذاشتی حرفی بزنم
رفتم نگی مزاحمه.. رفتم ولی یادت نره
یه دل شکوندی و خدا.. محال از یاد ببره