سعید عجم کار تو نیست

می دونستم یه جای جاده روزی
بدون هیچ دلیلی کم میاری
تو بهت کوچه های غم گرفته
منو با اشک چشمام جا میذاری

با این حال من به چشمات گفتم آره
به لبخند رو لبهات گفتم اره
به رد پای پاییز توی حرفات
به سرمای نفسهات گفتم آره

می دونستم که موندن کار تو نیست
تو چشمام عشقو خوندن کار تو نیست
می دونستم همون دیدار اول
که موندن تا ته خط کار تو نیست

می دونستم که موندن کار تو نیست
تو چشمام عشقو خوندن کار تو نیست
می دونستم که خورشیدی پسِ اون
چشای ابری و غمبار تو نیست


خودم رو دست احساس تو دادم
تو دنیایی که عشق جایی نداره
نذاشتم تو چشات بارون بشینه
نذاشتم غم تو قلبت پا بذاره
ولی هر لحظه کم میشد از این عشق
نصیبم درد و غم میشد از این عشق
تو های و هوی احساسم سکوتت
عذاب دم به دم میشد از این عشق