هادی برزگر خیانت

یه روزی عاشقم بودی
ولی حالا ازم دوری
چه کاری با دلت کردی
که انقد سرد و مغروری
نکنه اونهمه احساس
برات مثه یه عادت بود
برای اونی میمُردم
که مشغول خیانت بود
شبایی رو که با یادت
با اشک آهسته سر کردم
برای زندگی با تو
چه بی پروا خطر کردم
چه تصویری ازت ساختم
برای این دل ساده
چه کاری با دلم کردی
که از چشم من افتاده
چشات واسم یه دریا بود
که من غرقش شدم آروم
سرم رو شونه هات بود و
ولی حالا روی زانوم
تو که عاشق نبودی و
دلت دنبال بازی بود
باید باور کنم دیگه
که عشقت صحنه سازی بود