آوید عثمانی ایستگاه آخر

دارن رفتارات تلخ میشن باز،
میسوزونتم بعضی حرفات
حرف موندن میزنی وقتی که
چمدونتم بستی حتی
تو فکر رفتنی عین قبلا نی
رابطت با من،
سرد و بی حسی من دلی اما
عاشفم واقعا،
تو بلیطتم حاظره
من تنها با این همه خاطره،
منو نشکن نرو تو نزار که راحت
عشق از میون ما بره،
هم درمونی و هم دردی
هم تسکینی و هم سردردی،
پل پشتتو نشکن طوری که
نشه دوباره برگردی،
یه مسافر دل سنگی،
که جدا شد ازم راهت
من تو ایستگاه آخر باز
هی میگردم دنبالت
توی سینت قلبی نیست
تو یه آدم دل سنگی
چی میدونی از احساسم،
چی میدونی از دلتنگی،
تو میگفتی که هیچ جای دنیا
عین ما نیس..
الان انقد انقد دوری که هیچی
بین ما نیست
اونیکه زندگیم بودش،
یهو از زندگیم کم شد
رفیق فاب دیروزم
رفیق نیمه راهم شد،