علیرضا هیچ

رفتی و بی تو کم آورده دلم
راه خودش را جدا کرده دلم
از تو که میروی به راهت
پشت سرِ هم بدآورده دلم
باز مرا با غم و درد دلم
رها نموده ای چه راحت
وای چه راحت ببین میگذری از من تنها
چه باید بکنم با غم بی تو شدن ها
این چه رسمیست که با عاشق دیوانه تو داری
به شکل خنده داری کنارم میگذاری
می روی و قلبم از عشقت جدا می ماند
از منِ بی تو فقط هیچ بجا می ماند
بر سرِ من اینکه چه آمد خدا می داند
می روی و قلبم از عشقت جدا می ماند
از منِ بی تو فقط هیچ بجا می ماند
پشت سرت این دلم دعا می خواند
رفتی و بی تو من آواره شدم
کاش دوباره به چشمان خودم
ببینم آن صورت ماهت
ندیدی این دل چه آمد به سرش
کاش نگاهم بیفتد آخرش
بار دگر به آن نگاهت