عادل میرزایی حسرت

من حسرت خیلی چیزا موند به دلم یکیش تو
من کشتم هر چی آرزو داشتم تو‌سینم یکیش تو
اما دلم واسه نگات صدا خنده هات خیلی تنگه
هی خودم نگات کنم خیره شم به صورت قشنگت
من قلبمو سنگش کردم
چون هی شکستی من جمعش کردم تیکه هاشو
دلم میخواد باز بشنوم دم صبح صداش بزنم خوابالو ببینم
چشاشو
چند وقته که مودم غمه
تو خونم‌کمه بو عطر تلخت
چه خوب بود قبلنت بودی تو قلبم اما حیف ازم دور کردنت