آرمان روشنی ایران

روزات عین شب سیاهه
هوات دلگیره و غمناک
مه آسمونتو گرفته(پوشونده)
ستاره هات افتاده رو خاک
یادم نمی‌ره غصه هاتو
من خوب دیدم چی کشیدی
کاش یه روز بیدارشی از خواب
خیال کنی کابوس دیدی
با دیدنت بغضم می‌گیره
وقتی دلت آشوب می‌شه
طاقت بیار وطن،عزیزم…
حالت دوباره خوب می‌شه
تنهات نمی‌ذارم تو این حال
من توی خاکت قد کشیدم
می‌سازمت یه بارِ دیگه
آباد می‌شی قول میدم
پر میشه گوشت از صدای  خنده هامون
ته می‌کشه خون گریه های بی امونت
پر می‌کشن پرنده های بی زبونت
خورشید برمی‌گرده توی آسمونت
با دیدنت بغضم می‌گیره
وقتی دلت آشوب می‌شه
طاقت بیار وطن،عزیزم…
حالت دوباره خوب می‌شه
تنهات نمی‌ذارم تو این حال
من توی خاکت قد کشیدم
می‌سازمت یه بارِ دیگه
آباد می‌شی قول میدم