ماهور خاک اهورایی

از این زخم هزاران سال
از این رویای در زنجیر
از این کابوس بی پایان
سیاهی های دامنگیر
نفس در سینه سنگین است
در این باغ تبر خورده
از این آوار آبان و
از این تقویم دل مرده

هوای خانه بارانی
به ابر سوگواران است
به هرجا یادی از نام
بزرگ سربه داران است
به نام زندگی و عشق
در این شب مرگی و بیداد
بمان بر عهد خونینت
برای میهنی آباد

بمان با من کنار من
بگو از لحظه ی باور
بمان تا صبح پیروزی
برای بوسه ی آخر
بمان با من کنار من
بگو از لحظه ی باور
بمان تا صبح پیروزی
برای بوسه ی آخر

بشوی این اشک مادر ها
زچشمانی که بیدار است
هنوز در سوگ لبخند
وداع آخرین بار است
بخوان ای هم صدا بامن
از آوازی که زندانیست
ز داغ این شقایق ها
تمام شهر چراغانیست

بر این خاک اهورایی
بتابد شعله ی خورشید
بماند سرزمین من
همیشه تا ابد جاوید
ز هرآیین و هر باور
به کوی و برزن و میدان
بزن فریاد آزادی
بنام میهنم ایران


بمان با من کنار من
بگو از لحظه ی باور
بمان تا صبح پیروزی
برای بوسه ی آخر
بمان با من کنار من
بگو از لحظه ی باور
بمان تا صبح پیروزی
برای بوسه ی آخر